پایتخت همواره با معضل ساختاری سرقت مواجه است. پلیس در برخورد با این معضل عملیاتهای بسیاری صورت میدهد و سارقان بسیاری بازداشت میشوند و در جریان این عملیاتها، مأموران پلیس هم به شهادت میرسند، با این حال این پرسش پرتکرار مطرح است که باوجود تلاشهای صورت گرفته چرا احساس امنیت حاصل نمیشود؟ پاسخ به این پرسش نه در خیابانهای شهر، بلکه در لایههای پنهانتری از مدیریت شهری، سیاست کیفری و مشارکت اجتماعی پنهان است. روشن است متوقف شدن چرخه سرقت صرفاً با برخورد پلیس حاصل نمیشود. تجربه در این باره مشخص میکند هر گاه پلیس سارقان را بازداشت میکند، مجرمان دیگری جای آنها را پر میکنند و چرخه جرم فعال میماند. گزارشهای پلیس نشان میدهد عمده سارقان دارای سوابق سرقت هستند و بعد از هر بار دستگیری دوباره به چرخه جرم برمیگردند. در چنین شرایطی وقتی مجرم بدون بازدارندگی مؤثر و بدون پیگیری دقیق قضایی به خیابان برمیگردد، پیام امنیتی مخدوش میشود.
پایتخت با حدود ۱۴ میلیون جمعیت ثابت و شناور، ۲۰ میلیون سفر روزانه درون شهری و شکافهای اجتماعی عمیق، سالهای زیادی است کانون اصلی سرقت کشور است، بهگونهای که عمده سارقان از شهرهای دور و نزدیک راهی تهران میشوند و با دست پر به خانه برمیگردند. از شهروندانی که با احساس ناامنی در شهر تردد میکنند، کسانی که نگران سرقت وسایل نقلیهشان هستند، افرادی که از ترس سرقت منازلشان سفر نمیکنند، کسبهای که نگران سرقت اموالشان هستند تا سرقت شدن اموال عمومی از ساختمانهای دولتی و خیابانها نشانههایی از یک شکاف عمیق میان «اقدامات پلیسی» و «احساس عمومی امنیت» است. در چنین شرایطی طرحهای مقابله با سرقت پلیس، ماهیتی مقطعی و موضعی دارند. در جریان طرحها شماری از سارقان دستگیر و باندهای سازمانیافته متلاشی میشود، اما از آنجایی که ریشههای جرم از بین نرفته است، سارقان تازهنفس جای خالی دستگیرشدگان را پر میکنند. بنابراین در نبود راهبرد پایدار برای کنترل چرخه تولید جرم، اقدامات پلیس هرچقدر هم مؤثر باشد آرامبخشی موقتی برای جراحت مزمن ناامنی است.
پلیس تأکید دارد بخش قابل توجهی از سارقان دستگیرشده، سابقهدار هستند و پیشتر نیز بازداشت شدهاند. این وضعیت، در افکار عمومی نوعی احساس ناکارآمدی در روند مقابله با جرم ایجاد میکند؛ گویا نظام عدالت کیفری، گرفتار چرخهای معیوب از بازداشت و آزادی مجرمان شده است. مشاهده دوباره چهرههای آشنا از سارقان سابقهدار در محلهها، آن هم تنها چند روز پس از دستگیری، بهطور جدی اعتماد مردم به اثربخشی سازوکارهای امنیتی و قضایی را تضعیف میکند. در این میان، فقدان برخورد قاطع و مؤثر با تکرار جرم، حلقه مفقودهای است که در زنجیره تأمین امنیت عمومی باید هرچه سریعتر بازسازی شود. امنیت فقط به معنای نبود جرم نیست، بلکه به معنای حضور روانی اعتماد، آرامش و پیشبینیپذیری در فضاهای عمومی است. احساس امنیت با حضور پلیس، نظمپذیری شهری، نورپردازی معابر، عدالت کیفری سریع و همدلی حاکم بر سیستم انتظامی تقویت میشود. ممکن است جرم کاهش یافته باشد، اما اگر مردم همچنان احساس کنند در خیابانها رها شدهاند، احساس امنیتی ایجاد نمیشود.
شهادت مأموران پلیس در راه تأمین امنیت نباید در هیاهوی روزمره فراموش شود. با این حال، برای آنکه این ایثار ثمر دهد، پلیس به همکاری همهجانبه دیگر ارکان حاکمیتی نیاز دارد؛ از پشتیبانی قضایی و روایتگری رسانهها گرفته تا مشارکت فعال شهروندان و بازنگری در راهبردهای مقابله با جرم. مقابله مؤثر با سرقت، تنها در بازداشت مجرمان خلاصه نمیشود، بلکه نیازمند خشکاندن ریشههای بازتولید جرم، بازگرداندن احساس امنیت به فضای شهری و برجستهسازی فداکاریهای نیروهای پلیس است. مردم همانند پلیس نیاز دارند اطمینان یابند امنیت واقعی در جامعه جریان دارد.